روزي يكي از خلفاي عباسي به دل درد شديدي مبتلا شد . بختيشوع كه از پزشكان متبحر آن زمان بود ؛ بر بالين وي رفت و پس از معاينه ، معجوني تهيه كرد و به خليفه داد . او خورد اما خوب نشد. بختيشوع كه از در مان او نا اميد شده بود ، گفت : ” آنچه را مربوط به علم پزشكي بود ، انجام دادم اما درد تو با اين درمان ها بهبود نمي يابد ؛ مگر اينكه شخصي كه دعايش مستجاب مي شود و در پيشگاه خدا مقامي دارد ، براي تو دعا كند “. خليفه به يكي از دربانان دستور داد به دنبال موسي بن جعفر (ع) برود. امام (ع) همراه دربان به سوي دربار حركت كرد . دربان در ميان راه ديد كه امام مشغول راز و نياز و دعا كردن است .با ورود امام (ع) به دربار ، درد خليفه بر طرف شد و شفا يافت . خليفه پس از بهبودي ، امام (ع) را به حق جدش رسول خدا (ص) قسم داد تا بداند آن حضرت چه دعايي برايش كرده است . امام (ع) فرمود : ” گفتم خدايا ! همان گونه كه نتيجه ذلت بار گناه را به خليفه نشان دادي ، نتيجه عزت بخش اطاعت مرا نيز به او نشان بده ” (1)
از تو گفتن دلي به نرماي آب مي خواهد و طاقتي به سختي سنگ…
اي به سخن راستي را آراسته و به عمل درستي را ويراسته !
نامت كليد گشايش گره هاي فرو بسته و يادت مايه ي آرامش دل هاي شكسته است ؛ نردبان صعود دعاهاي مرفوع و يادت نردبان نزول اجابت منصوب !
اي باب گشوده خدا بر حوائج مردم !
تو را به زبان نياز مي خوانيم ؛ با دلي پر سوز و گداز؛ به امداد اين دست هاي خسته و بر گشايش در هاي فرو بسته … برگرفته از : نامه جامعه 58 ،ص 29
پاورقي :
1- علامه مجلسي ، بحار الانوار ، ج 48، ص 140