عشق جاري است چو سرچشمه اش آن لب باشد سيل خواهد شد اگر خطبه زينب باشد
صبر شرمنده توست !
كه چند منزل با سرهاي بريده قرآن خواندي !
صبر شرمنده توست !
كه در تالارهاي رنگين شام نگاهت به سر بريده برادر بود كه چوب خيزران بر لبانش مي خورد و تو خطبه مي خواندي ، با صلابت تا ديوارهاي كاخ بلرزد و ندايت در همه تاريخ بپيچد …
صبر شرمنده توست !
كه دقيقه هاي سخت و جان سوز گودال ، تاب آوردن تو را مي خواهد.
صبر شرمنده توست !
كه كشتي نجات حسين (ع) را سكان دار بودي تا در گرداب هاي تحِيّر و گردبادهاي استعمار ، به داد انسانيت رسيدي .
صبر شرمنده توست !
كه جام امتحان توفان پر بلاي كربلا ، طشت خونين برادر ، سر شكافته پدر و پهلوي شكسته مادر را ، بي هيچ تزلزلي نوشيدي و صحنه هاي كوه شكن ، تو را از تماشاي پشت صحنه باز نداشت …. ما رأيت إلًّا جميلاٌ …
بيابان به دنبال گام هاي استوارت ، قرن هاست كه از كربلا ، چراغ در دست راه افتاده است ! اما باز هم دنيا در جهل خويش دست و پا مي زند و ناله كم ظرفيتي سر مي دهد كه نمي تواند با تو در كربلاي حسين (ع) همراه شود. دنيا مشكل دارد اي بانوي بزرگ ! و گرنه خطبه هايت رسا و شيواست .
سلام و درود خدا و بندگان برگزيده اش كه تو نيز از آناني و به روح سرشار از عصمت و عفت و استقامت تو باد!