در ابتدا عالم خاک خاموش بود و تاریک و خفته …. کسی باید که در کوچه ها بیداری را فریاد کند وچراغی بیافروزد ؛ باید از جنس بشرباشد و همچون همه مردم ،بخورد و بیاشامد و خانواده ای داشته باشد ، مبادا که مردم بگویند : ” ما را با او چه کار ؟ ” باید از میان مردم برخاسته باشد و هم زبان باآنها ، که هم باورش کنند و هم زبانش را بفهمند … و خدا رسول هدایتش را فرستاد و حجت هایش را و اوصیای پس از رسولش را، اما همیشه بوده اند به شب نشستگان فرو رفته در جهلی که نور را برنمی تابند…..
بیست و سه سال رنج سختی ها ، تهمت ها و توهین ها را به جان خرید تا رنج جهالت و زندگی درظلمت را از مردم بزداید ؛ پدری رئوف و مهربان نسبت به امتش که برایش سخت بود و دشوار، دیدن امتی که راه را گم کرده و سر از برهوتی تلخ و مشقت بار در آورده اند …..
” عَزیز علیهِ ما عَنِتُم حَریص عَلیکم ” ؛ رنج های شما بر او سخت است و اصرا ر بر هدایت شما دارد “.
بیست و سه سال امت را در آغوش هدایتش حفظ کرد ؛ بیست و سه سال سخت و پر شکوه ، اینک امت اسلام در تمام شبه جزیره نفوذ کرده و خبرو دعوتش به ابر قدرتهای همسایه رسیده است ؛ حکومت ده ساله مدینه هم طراز شده با قدرتهای پر سابقه دنیا و حالا پیامبرش ، پیامبر خوب و مهربان و مشفق این دین آسمانی ، این طریق هدایت و سعادت ، انتظار می کشد تا دامن از دنیا بکشد و به دیدار محبوب بشتابد ،اما امتش ؟… امتی که برای هدایتش نزدیک بود جانش را از دست بدهد !…
در غدیر خیالش از بابت مسئولیت امت راحت شده بود ،اما رسول بود و مشفق ، حریص بر هدایت امت ، محکم کاری می خواست ، برای ذهن های فراموشکار و تغافل زده ای که در آخرین لحظات هم ، طریق هدایت می خواست که هموارکند برای مردمانش …
فرموده بود :” االحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنه و إنهماإمامان قاما أو قعدا” ؛اما دنیا چشم مدعیان دینداری را کور کرد ه بود … نواده رسول خدا (ص) را ، جانشین جانشینش را به مشتی سکه های زر فروختند … سکه های زر ِ فرزند هند جگر خوار ، همانی که آزاد شده رسول خوبیها بود چه بد معامله گری است آن که کوه طلا رابا چند سکه زر معاوضه کند !"فَقد خسر خسرانا مبینا “.
دردانه زهرای مرضیه بود حسن (ع) امام امت ، به سوی هدایت پس از پدرش علی (ع) مرد سیاست ، مرد تدبیر ، مرد زبان آوری ، کریم اهل یبت (ع) ، اما خفاش های شب پرست شام ، نورش را برنمی تابیدند
اهل نیشابور را خبر رسیده که: هان ! به هوش باشید ! خورشید امروز عالم از نیشابور سر خواهدزد علی بن موسی الرضا علیه السلام حوالی نیشابور است راهی مرو .مبادا در ظلمات خانه حبس کنید خود را و محروم از نور و حرارت و حیاتش شوید !
دویست حدیث شناس ، قلم به دست آمده بودند که با رقه نوری از زبانش به وام گرفته ، دل بر کاغذ بنشانندبرای سکینه دل های تپیده در سینه هاشان ؛ مشتاقانه ، ندایش دادند: “ای زاده رسول خدا ! بی هیچ کلامی رهایمان می کنی و می روی؟سهمی از میراث نبوی و علوی صندوقچه قلبت نداریم ما؟ کلامی ، آب حیاتی ، جرعه نوری ، میهمانمان نمی کنی ؟”
انگار که از پس ا زسالها عطش به دریا رسیده باشند اما سدی از ماموران مأمون حصار دریا بودند و دریا سخاوتمندانه نَمی از وجود ش را هدیه ساحل نشینانش کرد:” پدرم نقل می کرد از پدرش جعفربن محمد (ص) و او نیز نقل می کند از پدرش محمد بن علی (ع)…”
و چنین سلسله راویان را برشمرد تا امیرالمومنین علی (ع) از رسول خدا (ص) و ایشان از جبرئیل نقل ، و جبرئیل امین وحی ، کلام حضرت باری تعالی را اینگونه روایت کرده بود : ” لاإله إلا الله حِصنی فمن دخل حِصنی أمن من عذابی ” ؛ و چه دژی است این دژ مستحکم که پناه می دهد از عذاب قهر الهی و بیچاره هر کسی که از این دژ مستحکم به دور باشد؛دژی که شرطی دارد و شروطی ….
دریای گذر کرده از نیشابور دوباره نَمی از وجودش را هدیه ساحل نشینانش کرد : “بِشروطها و أنا مِن شروطها ” و این شرط ، هیهات بر آنانی که از این نور بی بهره اند
حق ولایتش را نشناختند و شب پرستان ، کتمانش کردند ، کینه هایشان را از اسلام ، از دین ، از توحیدی که بازار مکاره شرکشان را نابود کرده بود ، در جام زهر ریختند و خفاش گونه خواستند پرده بر آفتاب کشند و کتمانش کنند ، اما خفاش چه می داند که نور خدا خاموش شدنی نیست ؟! چه می داند که پس از چهارده قرن دل های شیفته در عزای فقدان رسول خدا (ص) و اهل بیتش، هنوز هم ضجه می زند و مویه می کند ؟!هنوز هم هر وقت دنیا کامشان را تلخ کند،زلال کلام اهل بیت (ع) آن را حلاوت می بخشد ،خفاش چه می داند نسبت بین نور و دل های زنده به آب حیات چیست ؟!
نامه جامعه /صفحه 59، شماره 99و 100