بنده من ، من خدایم ، سوز دل را ساز کن
هرچه می خواهد دل تنگت ، به من ابراز کن
گردر ازراه محبت ، کس به رویت وا نکرد
باز کردم در ، بیا و اخم خود را باز کن
هر که هستی هرچه هستی ، با خلوص دل بیا
گر نیازت را ندادم شکوه را آغاز کن
دوزخی را من بهشتی می کنم با توبه
پس بیا توبه خود را پیش ماممتاز کن
گر که از بار گنه خم گشته پشتت غم مخور
دل به عفو ماببند و ترک حرص و آز کن
گر به دام نفس افتادی، توکل کن به ما
با توکل خویش را آماده پرواز کن
سر به زیر؛ افکنده ای بازآ ، سرافرازت کنم
عبد ما شو پس جو خوبان دعوی اعجاز کن
در مقام توبه کردن ،عاری از کبرو ریا
می خرم ناز تو را ، پس هر چه خواهی ناز کن