” هزار جان گرامي فداي هر قدمت “
تو را از قله هاي رفيع نيايش مي جويم ؛ تو كه آبي نيايش را در دريايي بي كرانه جانت به بشريت هديه دادي و از خنكاي نسيم روضه رضوان زهد و تقوايت ، دل ها را طراوت بخشيدي .
تو كه زيباترين راه رسيدن به خداوند را به ما آموختي. تو كه يادمان دادي چگونه كلمات ، كليد رسيدن به ابديت اند . هزار جان گرامي فداي هر قدمت …
دعاي همه پيامبران از آدم (ع) تا خاتم (ع) را برايمان گفته اي و راز شگفت كلمات را به كائنات آموخته اي …
اين دشت هاي سر سبز عرفان ، خوش آمد گوي اشراق پيشاني ات هستند و من كه خود را گم كرده ام ، خدايم را مي جويم ؛ كدام عبادت جاري در رگ هاي فسرده ام ، حيات و شور زندگي به ارمغان مي آورد ، جز نيايش هاي شيواي تو يا زين العابدين !
اين همه مركب داريم و پاهايمان نمي كشد ! نشانمان بده چگونگي تولّا را … پر كن كوله بارعنايتمان را از توكل و شفاعت كن ما را با عشق آسماني ات !
امام صبور گريه ها و ركوع ها ، امام مهربان سجده ها و سلوك ها ، وجودم را لبريز از نيايش كن ؛ همان گونه كه آسمان را درس تابندگي آموختي؛ زمين را از آسيب جهالت حفظ كردي . دلتنگ نماز و دلواپس سجده هايم و تو را مي خواهم كه صحيفه سجاديه را به رويم بگشايي ، تا در مشرقي ترين لحظات شيرين نيايش آرام گيرم .
مولاي صحيفه هاي عاشقانه عبادت، معراج سلوك را با تو مي خواهم و نيم نگاهي آسماني ات را ، تا شفا يابم از بيماري هاي روح…
سلام بر تو كه زندگي را با رنگ دعا در كام بشر ريختي ؛ آن گاه كه جماعت مسلمانان يا از ترس ظلم و استبداد بني اميه، راه زهد و گوشه گيري پيش گرفته بودند و با دنيا كاري نداشتند و يا در علايق دنيا و غنايم جنگ غرق بودند و معنويت و عبادت را با زندگي بيگانه مي دانستند …
سلام بر تو كه ميلادت ، ميلاد راز و نياز است . (نامه جامعه59، ص 40 )
“ ميلاد با سعادت سجاد سجاده نشين مبارك “