ذکر خدا
عارفی بر کشتی نشسته بود .وقتی که از فرایض فارغ میشد ،تر ک های کلاه نمدی خود را می دوخت وباز می شکافت .مریدان گفتند:یا شیخ ،عجب از شما که کار عبث کنید .شیخ گفت :در دل به ذکرالهی مشغولم وتن خود را به کار می دارم تا به کاهلی عادت نکنم وچون از کشتی خارج شوم به کسب وکار مشغولم که گفته اند :الکاسب حبیب الله.