از شیخ حسن کاشف الغطاء فرزند آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطا ء(قدس سره) نقل شده است :عادت شیخ جفر آن بود که هر شب ،وقت سحر بیدار بود و می آمد در همه اتاق ها وهمه را بیدار می کرد ومی گفت :برخیزید ونماز شب بخوانید و همه بر می خواستند .در یکی از شب ها که ایشان برای تهجد ونماز شب برخاسته بود فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد ه وفرمود:برخیز به حرم مشرف شده ودر انجا نماز بخوانیم ،فرزند جوان که برخاستن از خواب برایش در آن ساعات شب برایش سخت بود ،در مقام اعتذار بر آمد وگفت من فعلا مهیا نیستم شما منتظر من نشوید بعدا مشرف می شوم .پدر فرمود :نه من اینجا ایستاده ام ،برخیز آماده شو که با هم برویم .آقا زاده به ناچار از جا بر خاست وبعداز وضو گرفتن ،با هم راه افتادند .هنگامی که کنار صحن حرم مطهر رسیدند ،در آنجا مرد فقیری رادیدند که نشسته ودست نیاز به طرف مردم دراز کرده است .آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود :ببین این آدم برای به دست آوردن مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا در این وقت شب از خواب وآسایش خود برداشته و آمده در این گوشه نشسته ودست تذ لل به سوی مردم دراز کرده .آیا تو به اندازه این شخص به وعده های خدا در باره شب خیزان ومتهجدان اعتماد نداری که در قرآن فرموده :هیچ کس نمی داند چه پاداش های مهمی که مایه روشنی چشم هاست برای آن ها نهفته شده است .
منبع:مجله افق پارسایی