تا وقتی نیازمندی و گرفتارنیاز خویشی ، تنها نیاز خود را می بینی و تهیدستی ات را باور داری اما وقتی که کاسه نیازت پر می شود ، نیازت را از یاد می بری و فراموش می کنی که آفریده ای هستی که گِل وجودت را با نیاز سرشته اند ؛ آفریده ای که عاجز و ناتوانی .
از یاد می بری که بنده ای هستی که جز آنچه خدا نصیب می کند ، روزی دیگری نداری !
…و جز آنچه خدا برایت اراده می کند ، توان دیگری نداری .
طوری رفتار می کنی ، گویی مالک حقیقی همه ثروتی هستی که به دست آورده ای .
اینجاست که “منِ “وجودی ات طغیان می کند و غروری تباه کننده سر و پای وجودت را در بر می گیرد و این “من ِ وجودی ” شاگرد کوچک شیطان است ،در درون تو .
…. و این شیطان درون و بیرون چه ها که نمی کند با این نفس ضعیف .
مگر نه اینکه در خطبه 192 نهج البلاغه آمده : ” به جان خودم سوگند ، شیطان تیرهای خطرناکی برای شکار شما به چله کمان گذاشته و تا حد توان و محکم آن را کشیده و از نزدیک شما را هدف قرار داده است “.
وقتی کودک درونت را بازی می دهی و غذای فاسد را با رنگ و لعابی دروغین می آرایی و به خوردش می دهی ، وقتی اورا به تبعیت از نفس زیبا سرا های دروغین شیطان وا می داری و می دانی که راه را به بیراهه رفته ای و به جای بازگشت ، پیش می روی و می گویی کودک است ، بگذار کودکی کند ، بگذار چند صباح دنیا را خوش باشد ، وقتی آنگونه تربیتش می کنی که از سر کبر و غرور به دیگران می نگرد،وقتی آنگونه پرورشش می دهی فقط خود را بی عیب می داند و بس ،وقتی به تبعیت از نفس سرکش درون وا می داری اش ، وقتی خشمگین و غضبناک می شود ، اعمالش را تایید می کنی ، وقتی که یادش می دهی چگونه کینه بورزد و حسادت در وجودش جای گیرد و فطرت پاک نخستین خود را فراموش کند ، گام به گام او را به ورطه هلاکت کشانده ای ..و خودت را به گرداب تباهی انداخته ای ؛ تو که روزی نیازمند بودی ، اینک خود را بی نیاز می بینی و سر طغیان بر می داری … .. واین ها شگردهای شیطان است تا راه های خود را برای گمراهی من و تو آسان سازد و پیوند های دینمان را یکی یکی از هم بگسلد تا پراکنده مان کند و با تفرقه ، مارا به فتنه اندازد .
اندکی تامل کن …همه ما آدمها این گونه ایم، مگر آنها که یگانگی خدا را باور دارند و ایمان به حق در ذره ذره جانشان نفوذ کرده است .
…و چه اندک اند این گروه …
که ” اِ ن الانسان لیطغی “
نامه جامعه/63